عشق مامان و بابا آراد جونمعشق مامان و بابا آراد جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
آوین جون عشقمآوین جون عشقم، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

❤عشق مامان و بابا آراد جونم❤

اولین شب یلدا

پاییز ثانیه ثانیه می گذرد،یادت نرود اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگهای رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد. عمرت یلدای،دلت دریایی،روزگارت بهاری دوردونه مامان یلداهای خوشی رو برات آرزو میکنم.... عزیزم امسال اولین باریه که  سه تایی با هم شب یلدا رو جشن گرفتیم پارسال این موقع تو شکم مامانی بودی و سه روز مونده بود که بیای و زمینی بشی و مامانی خیلی اضطراب داشت اما الان همه اون ترسها برطرف شدن با تو تبدیل به شادی شدن و یلدا رو با هم جشن گرفتیم خیلی دوستت دارم عشق مامان امسال شب یلدا خونه باباجون بودیم نفس مامان با اینکه از صبح اون روز نخوابیده بودی {چون هر موقع میریم اونجا دیگه خواب رو ...
4 دی 1391

از یک ماهگی تا ده ماهگی شاهزاده ما

عزیزم اولین عید با تو رو خونه مامان جون و با اونها بودیم تازه یاد گرفته بودی که دستت رو سمت اشیا دراز کنی و بگیری و همش می خندیدی البته اینجا که گفتم حاضر لباتو اینجوری کردی                                         ٢ اردیبهشت تازه یاد گرفتی که با روروک جلو بیای آخه قبلش همش عقبی می رفتی   ١٩ اردیبهشت اولین غذای کمکی رو بهت دادم خیلی دوست داشتی (حریره بادام)     ٨خرداد مراسم عقد خاله الهه تو محضر بود اینم یه ...
5 دی 1391

از تولد تایک ماهگی شاهزاده ما

عشقم شاهزاده من صبح شنبه با بابا و مادر جون رفتیم بیمارستان ساعت 8:45 به این دنیا اومدی شدی شاهزاده کوچولو قصه ما عشقم وقتی دیدمت انگار دنیا رو بهم دادن امید من خدارو شکر که سالمی منو بابا خیلی دوست داریم این موقعیه که من برای اولین بار دیدمت  جونم فرداش که مرخص شدیم رفتیم خونه مادر جون که این چند روز رو پیش مادر جون باشیم نمیدونی وقتی که رفتیم همه چقدر  از اینکه تو رو دیدن ذوق کرده بودند دوردونه من ده روزه بودی که اسمتو گذاشتیم.اینم عکس اون روزه عزیزم یازده روزه بودی که مسلمون بودنت رو اجرا کردیم(ختنه) و دوازده روزه بودی که هنوز چی از شادیمون نگذشته بود بابا جون  مامانی فوت کرد . خیلی روزهای سخ...
5 دی 1391